سورن کییرکگور، فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم، به عنوان یکی از بنیانگذاران فلسفه وجودی شناخته میشود. او در آثارش به بررسی عمیق و پیچیدهی ابعاد وجود انسان، انتخاب و آزادی پرداخته است. یکی از مفاهیم کلیدی در تفکر کییرکگور، «خودفرمانروایی» است که به معنای توانایی فرد در انتخاب و تعیین سرنوشت خویش میباشد. در نظر کییرکگور، خودفرمانروایی نه تنها به معنای آزادی از قید و بندهای اجتماعی و فرهنگی است، بلکه به درک عمیق از مسئولیتهای فردی نیز اشاره دارد. او بر این باور است که هر فرد باید به طور مستقل و با آگاهی از پیامدهای انتخابهایش، مسیر زندگیاش را تعیین کند. این مفهوم در تضاد با نظامهای فکری است که انسان را به عنوان موجودی تابع و بیاختیار مینگرند. کییرکگور با تأکید بر اهمیت انتخابهای فردی و بحرانهای وجودی، به ما یادآوری میکند که خودفرمانروایی نه تنها یک حق، بلکه یک مسئولیت عمیق انسانی است که در آن فرد باید با خود و جهان پیرامونش درگیر شود.
زندگینامه سورن کییرکگور
سورن کییرکگور (Soren Kierkegaard) در ۵ مه ۱۸۱۳ در کپنهاگ، دانمارک به دنیا آمد. او فرزند یک خانواده مرفه و مذهبی بود و پدرش، مایکل کیرکگور، یک کشیش پروتستان بود. تأثیرات مذهبی و فلسفی پدرش بر زندگی و تفکرات کییرکگور نقش مهمی ایفا کرد.
کییرکگور تحصیلات خود را در دانشگاه کپنهاگ آغاز کرد و در ابتدا به مطالعه الهیات و فلسفه پرداخت. او به زودی تحت تأثیر افکار فیلسوفانی چون هگل قرار گرفت، اما بهسرعت از آنها فاصله گرفت و رویکردی انتقادی به فلسفه هگل و سیستمهای فلسفی بزرگ زمان خود اتخاذ کرد.
در سال ۱۸۴۳، کییرکگور اولین اثر مهم خود به نام «ترس و لرز» را منتشر کرد که در آن به بررسی مفهوم ایمان و تضاد بین عقل و ایمان میپردازد. این کتاب به عنوان یکی از مهمترین آثار فلسفی قرن نوزدهم شناخته میشود. او همچنین در آثار دیگر خود مانند «مفهوم اضطراب» و «بیم و امید» به موضوعات وجودی، آزادی و انتخاب پرداخته است.
کییرکگور به عنوان یکی از بنیانگذاران وجودگرایی شناخته میشود. او تأکید زیادی بر اهمیت فردیت، انتخاب شخصی و مسئولیت اخلاقی داشت. او معتقد بود که هر فرد باید برای خود معنا و هدفی بیابد و این فرآیند نیازمند مواجهه با اضطراب و عدم قطعیت است.
زندگی شخصی کییرکگور
زندگی شخصی کییرکگور نیز پیچیده بود. او هرگز ازدواج نکرد، اما رابطهای عاشقانه با رگینه اولسن داشت که به دلیل مشکلات شخصی و اجتماعی نتوانستند با هم بمانند. این شکست عاطفی تأثیر عمیقی بر آثار او گذاشت.
سورن کییرکگور در ۱۱ نوامبر ۱۸۵۵ در کپنهاگ درگذشت. پس از مرگش، آثار او به تدریج مورد توجه قرار گرفتند و تأثیر عمیقی بر فلسفه مدرن، روانشناسی و ادبیات گذاشتند. امروزه او به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ شناخته میشود و آثارش همچنان در مباحث فلسفی، دینی و وجودی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
در ادامه این مقاله قصد داریم به بررسی بیشتر مفهوم خودفرمانروایی از دیدگاه این فیلسوف بزرگ بپردازیم.
پیشنهاد مطالعه: رویکرد ها
خودفرمانروایی و اهمیت آن در زندگی انسان
انسانها به عنوان موجوداتی بینظیر و منحصر به فرد، هر یک مسیر خاصی را در زندگی طی میکنند. این ویژگی نه تنها در مورد خود ما صادق است، بلکه شامل تمام انسانها میشود. هر فرد به تناسب تجارب و شرایط زندگیاش، باید از اصول و قوانین خاص خود پیروی کند.
موضوع اصلی این مقاله، مفهوم خودفرمانروایی در زندگی انسانها است. خودفرمانروایی به معنای توانایی فرد در کنترل و هدایت زندگی خود است. افرادی که قادر به اتخاذ تصمیمات مستقل و مسئولانه هستند، معمولاً زندگی پربارتری را تجربه میکنند. این نوع زندگی به فرد این امکان را میدهد که بر اساس ارزشها و اهداف شخصی خود پیش برود و در نهایت به رضایت خاطر بیشتری دست یابد.
برعکس، اگر فردی تابع دیگران باشد و تصمیماتش تحت تأثیر نظرات و خواستههای دیگران قرار گیرد، ممکن است زندگی راحتتری را تجربه کند، اما این زندگی به طور معمول کامل و مطلوب نخواهد بود. چنین فردی ممکن است در پایان عمر خود احساس نارضایتی کند و از عدم تحقق آرزوها و اهدافش رنج ببرد. به قول فلاسفه، زندگی تحت تأثیر دیگران، به مراتب کمتر از زندگی خودفرمانروا ارزشمند است.
بنابراین، اهمیت خودفرمانروایی در زندگی انسانها غیرقابل انکار است. با تقویت این ویژگی، افراد میتوانند به سوی یک زندگی معنادارتر و رضایتبخشتر پیش بروند.
شناخت هویت فردی مقولهای است که به سن و سال محدود نمیشود. در واقع، از زمانی که فرد به دنبال درک هویت خود است، باید بر این موضوع تمرکز کند. اگر شخصی تحت تأثیر نظام اجتماعی ،خانواده و محیط اطراف خود قرار گیرد، ممکن است تمایل به تفکر مستقل نداشته باشد. این نوع زندگی، که بهظاهر سادهتر و دمدستیتر به نظر میرسد، اغلب فاقد مطلوبیت واقعی است و فرد ممکن است از خود احساس رضایت نکند.
اما سؤال اینجاست که چرا برخی افراد به دنبال چنین زندگیای میروند؟ چرا بسیاری از انسانها از جستجوی یک زندگی مطلوب صرفنظر میکنند؟ انسانهایی که به دنبال زندگی مطلوب هستند، ممکن است برای دیگران سؤالاتی ایجاد کنند و به چالش کشیده شوند که چرا نمیخواهند مانند دیگران زندگی کنند؟
علت زندگی بدون خودفرمانروایی
شاید شما با خود فکر کنید زندگیهایی که استقلال تفکر در آنها مطرح نیست، معمولاً تشویق نمیشوند و این عدم تشویق میتواند منجر به احساس انزوا و تنهایی در فرد شود اما زندگیهایی که وابسته به دیگران هستند و خود فرمانی کمتری دارند، ممکن است بیشتر مورد تشویق قرار گیرند. در این صورت این افراد احساس میکنند که تنها نیستند و از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند، که این امر میتواند منجر به افزایش دلگرمی و رضایت آنها از زندگی شود.
برای درک بهتر موضوع، میتوانیم به مثالی ساده و در عین حال عمیق اشاره کنیم. فرض کنید که در موقعیتی قرار دارید که میخواهید غذایی صرف کنید. آیا قاشق و چنگال به دست میگیرید؟ اگر به این سوال پاسخ دهید که “چون همه این کار را انجام میدهند”، این نشاندهنده عدم استقلال در تفکر شماست. در واقع، شما به جای تحلیل و بررسی گزینهها، به رفتار دیگران تکیه کردهاید.
اما اگر بگویید: “من تحقیق کردهام و ۲۷ مدل مختلف غذا خوردن را بررسی کردهام و این روش از همه راحتتر و بهداشتیتر است”، این پاسخ نمایانگر استقلال فکری شماست. در این حالت، شما با استفاده از تفکر انتقادی و تحلیل اطلاعات، به یک نتیجهگیری منطقی دست یافتهاید. این مثال به خوبی نشان میدهد که چگونه فرد میتواند از “مدل آزموده سقراطی” پیروی کند. سقراط بر اهمیت پرسشگری و جستجوی حقیقت تأکید داشت. با استفاده از این روش، ما میتوانیم به درک عمیقتری از موضوعات برسیم و از الگوهای فکری سطحی فاصله بگیریم. بنابراین، استقلال فکری نه تنها نشانهای از بلوغ عقلانی است، بلکه ابزاری است برای رسیدن به تصمیمات آگاهانه و معقول.
پیشنهاد مطالعه: اختلال شخصیت وابسته
یا زمانی که از فردی درباره انتخاب پوشش او سوال میشود، ممکن است پاسخهای متفاوتی ارائه شود. به عنوان مثال، اگر فردی بگوید که دلیل انتخاب این پوشش، پیروی از دیگران است، نشاندهنده عدم استقلال در تصمیمگیری او خواهد بود. اما اگر فرد به این نکته اشاره کند که این لباس برای او متناسب است و با جایگاه و شغل او همخوانی بیشتری دارد، این پاسخ نمایانگر عقلانیت و تفکر انتقادی در انتخابهای اوست. در این حالت، فرد نه تنها به انتخاب خود آگاه است، بلکه توانسته است معیارهای شخصی و حرفهای را در نظر بگیرد و بر اساس آنها تصمیمگیری کند. این نوع تفکر عقلانی میتواند در سایر جنبههای زندگی نیز مشهود باشد و نشاندهنده رویکردی معقول و منطقی در مواجهه با چالشها و انتخابها باشد.
حضور در جمع و تأیید اجتماعی احساس خوشایندی را در فرد ایجاد میکند و حس امنیت را به همراه دارد. این احساس امنیت ممکن است باعث شود که فرد برای حفظ آن، از برخی جنبههای فردیت خود صرفنظر کند. به عبارت دیگر، فرد ممکن است برای دستیابی به احساس امنیت اجتماعی، هویت و ویژگیهای شخصی خود را تحتالشعاع قرار دهد.
مفهوم امنیت و فردیت دو مقوله مستقل هستند. هرچه فردیت یک شخص قویتر باشد، احتمالاً احساس امنیت اجتماعی او متزلزلتر میشود. این پدیده به عوامل مختلفی بستگی دارد، از جمله فرهنگ و ساختار اجتماعی جامعهای که فرد در آن زندگی میکند.
یکی از شاخصهای کلیدی برای درک این موضوع، مفهوم “نیمهعمر به بعد” است. در واقع، زمانی که از نیمهعمر خود عبور میکنیم و به سمت افول میرویم، درک بهتری از چگونگی گذراندن زندگیمان و تصمیماتی که اتخاذ کردهایم، به دست میآوریم.
خودفرمانروایی از دیدگاه دینی وعرفانی
در ادبیات دینی و عرفانی، تأکید شده است که وقتی فرد راه خود را پیدا میکند، نباید از تنهایی بترسد. این تنهایی نه تنها نشانهای از ضعف نیست، بلکه فرصتی برای رشد و شناخت عمیقتر خود است. زندگیای که فرد در آن فردیت خود را قربانی کرده و به تبعیت از جمع پرداخته، در ابتدا ممکن است لذتبخش به نظر برسد؛ اما در نهایت، این نوع زندگی فاقد عمق و معناست.
به همین دلیل، در متون دینی و عرفانی بر اهمیت “عاقبت به خیری” تأکید شده است. این مفهوم نشاندهندهی ضرورت توجه به نتایج انتخابهای ما و پیگیری مسیری است که به رشد فردی و تحقق اهداف واقعی منجر میشود. زندگی در جمع و تحت تأثیر دیگران ممکن است راحتتر به نظر برسد، اما در نهایت، تنها انتخابهای آگاهانه و مستقل هستند که میتوانند به رضایت واقعی و پایدار منجر شوند.
پیشنهاد مطالعه: عشق به خود
زندگی متفردانه
زندگی متفردانه، یکی از مفاهیم کلیدی در آثار سورن کییرکگور، فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم است. وی بر این باور است که انتخاب مسیر زندگی فردی، اگرچه در ابتدا با چالشها و دشواریهای فراوانی همراه است، اما در نهایت میتواند به تجربهای عمیق و معنادار منجر شود. کییرکگور تأکید میکند که در طول زمان و با مواجهه با این چالشها، فرد به درک بهتری از خود و هویت خویش دست مییابد. او معتقد است که زندگی متفردانه به انسان این امکان را میدهد که از طریق خودآگاهی و تأمل، به غنای درونی بیشتری برسد.
این فرایند نه تنها به تقویت استواری گامهای فرد منجر میشود، بلکه به او کمک میکند تا مفهوم عشق به خود را بهطور عمیقتری درک کند. در نهایت، کرکگورد با بیان این نکته که “پایان خوشی در انتظار شماست”، به امید و انگیزهای اشاره دارد که در پی انتخاب زندگی متفردانه حاصل میشود.